گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان
سخی ارزگانی سخی ارزگانی

بخش چهارم

در باب به کارگیری زبان و سخن با شیوه های زشت و نیکو:

زبان یکی از مهم ترین عنصر فرهنگی و روابط شهروندی یک جامعه می باشد که بخش از ساختار هویت ملی به حساب می آید. زبان یک وسیله خیلی مهم در حیات روزمره انسانی است که مفاهیم، کلمات، سخنان و نظایر آنرا بین دو نفر و بیشتر از آن فراهم می کند. یعنی در این بعد زبان باعث وصل مناسبات افراد جامعه باهم می گردد و زبان جز لاینفکر روابط زندگانی انسان ها و بستر تکامل زمان به حساب می آید. زبان هم جهان را آباد می کند و هم آنرا ویران می نماید که تاریخ از روز اول تا حال آن را در دل خود ثبت نموده است.

زبان یک وسیله گفتار می باشد که از طریق «سخن» مطلب مورد نظر را به جانب مقابل و یا یک جمع انتقال می دهد. اصلا هرآنچه را که ذهن انسان از محیط عینی اخذ نموده و حکم می نماید؛ آنگاه زبان را به حرکت آورده که از راه سخن به شکل آواز انعکاس پیدا می کند.

 اگر پشتوانه زبان را تعلیم، بصیرت و دانش شکل دهد؛ آنگاه ذهن صیقل شده و فکر روشن بالای زبان تأثیر مثب گذاشته و زبان به نفع شخص، جامعه، رشد تمدن و مصالح انسان به کار می رود. برعکس اگر پشتوانه زبان را فقر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بیسوادی تشکیل دهد؛ آنگاه مسلما که از زبان به صورت منفی استفاده صورت می گیرد.

  در این راستا این ضرب المثل عامیانه ذیل دو جنبه متضاد و متقابل به کارگیری زبان را به طور مؤجز بیان می دارد.  در این ارتباط  چند نمونه ای از کلام های تعداد سرایشگران طراز اول زبان فارسی دری را نقل نموده که جنبه مثبت و منفی استعمال زبان را در جامعه به صورت شفاف نشانی می نمایند.

« زیب ام قلایه، ام بلایه  ( زبان هم قلا است، هم بلا ):

مولوی:

ای زبــــان هم آتشـــی هم خرمنــــی     چنـد ازین آتـش دریـن خـرمن زنی

فردوسی:

در فتنــه بســـتن زبان بســـتن اســت     که گیتـی به نیـک و بد آبستن است

فردوسی:

زبانــی کـه در ســـرش مغز نیــست      اگــر در ببــارد همــان نغز نیسـت

پوریای ولی:

بهشــت و دوزخ را یک کلیـــد است     کلـیدی اینـچنین هرگـز که دیــدست

به خیـــری گر بگردانـی نعیــم است     به شـری گــر بجنبانی حجیــم است

ناصرخسرو:

بــس سر کــــه بــــریـــدهء زبانست      بــا یــک نقطـــه زبـــان زیانـــست

ناصرخسرو:

سرت را از زبان بیم هلاکـــت است     وزو در سر خــرد اندیشنــاک است

نظامی:

چه خوش گفــت فرازنهء پیــش بیــن     زبان گوشتـــین است و تیغ آهنیــن

نباشـــد به خـود بر کســی مر زبــان      که گویـــد هر آنچ آیدش بر زبــان

نظامی:

بدو گفتــم ز خاموشــی چـــه جویــی      زبانــت کــو که احسنتـی بگویــی

طالب آملی:

خامشــی نیسـت خالــی از بی نمـکی      لیک وقــت جواب بی نمـک است

فردوسی:

درشتــی ز کــس نشـــنوی نـرم گوی      سخــن تا تــوانی بـــه آزرم گــوی

فردوسی:

کـه تنـــدی و تیـــزی نیایـــد بـه کــار      به نرمـی برآیـــد ز سوراخ مـــار

سعدی:

به شیریـن زبانی و لطـف و خوشــی      توانــی که پیــلی به مویــی کشــی

ناصر خسرو:

به نرمی ظـفر جـوی بر خصم جاهل      که که را به نرمی کند پست باران

اسدی:

بسا کس که یک دانگ ندهــد به تیــغ      چو خوش گوئیش جان ندارد دریغ

واصف کابلی:

برهنه دید سر لاله را و سوسن گفت      کلاه سبز تو از باد صبح چون افتاد

جـواب داد و بخندید و گفت نشنیــدی      زبان سرخ سر سبز می دهــد برباد

وحشی:

زبان بســــیار سر بــر بــاد دادســت      زبان سر را عــدوی خانه زاد است

فردوسی:

مگوی آن سخن کاندران سود نیسـت      کــز آن آتشــت بهره جز دود نیست

نظامی:

کم گــوی و گــزیده گــوی چــون در      کـــز انـدک تـــو جهـــان شـود پـــــر

وحشی:

مکن مکن لب ما را به شکوه باز مکن    زبان کوتاه ما را به خود دراز مکن

غنی کشمیری:

به بزم بوالهوسان بند جامه باز مکن     زبان طعن حسودان به خود دراز مکن

مستغنی:

نتوان تو را به هیچ ستودای میان یار    آخر زبان خامه به وصف تو مو کشـــید

خاقانی:

زبــــــانم موی شــــد ز آوردن عـذر     چه عـذر آرم کـه مویی درنگیرد»( 1)

سرایشگر دیگر در باب سخن چنین گفته است:

سخن سنجیده گو تا دوست را دشمن نگردانی     به حرف بی تأمل آشنا بیگانه می گردد

ضرب المثل و اشعار بالا بیانگر واقعیت عینی کلی جوامع بشری و به خصوص جوامع و کشورهای فقیر و عقب نگهداشته شده بوده و است که یک بافت مشخص غم انگیز را در زمینه به اثبات می رساند که سخت بحران آفرین می باشد. در اینجاه به کارگیری زبان و سخن را در ممالک عقب نگهداشته شده و پیشرفته متوجه می گردیم:

در کشورهای عقب نگهداشته شده:

1- جامعه ای که از کاروان مدنیت و تکامل مادی، اجتماعی و معنوی عقب گذاشته شده است که ماهئیت جامعه را بیسوادی، فقر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تشکیل می دهد؛ از جمله اغلبا افراد آن جامعه بنا بر فقر گستردهء گوناگون خود هم نمی دانند که «زبان» و «سخن» را در جهت همنوایی و خدمت یک دیگر و جامعه خویش به کار گیرند. این چنین افراد معمولا زبان را غیر آگاهانه به ضرر یک دیگر و یا جمع دیگری به کار می برند. مثلا غیبت، غمازی، زخم زبان، گزاف گویی، خود ستایی، توهین، لاف زنی، دشنام، کنایه گوی خصم آگین و... از جمله چیزهای اند که یک فرد یا یک جمع عاقبت نا اندیش، بی خبر از همه چیز در مقابل جانب مقابل و یا یک جمعیت و یا یک قوم و... در حضور و یا در غیاب به زبان می آورد که نتیجه آن روابط  فرد و یا افراد را با هم متشنج نموده و «خشونت»  و حتا « جنگ ها» را به زایش می گیرد.

وقتی که زبان به صورت «منفی» به کار گرفته شود به قول خداوندگار بلخ مولوی بزرگ، زبان نقش « آتش» را بازی نموده و حتا خرمن هستی همه را از بین می برد. در باور فردوسی اگر جلو زبان «بد» گرفته شود؛ آنگاه «در» فتنه بسته می شود. پوریای ولی زبان را به «کلیدی» تشبه نموده که «خیر» و «شر» جامعه مربوط به آنست. سایر سخنوران نیز مفاد و مضار به کارگیری زبان را با اشکال گوناگون روشن ساخته که آموختن از اندرزها و چکیده های ارزشمند فرهنگی و سازنده سروده های چنین سرایشگران و دانشمندان سخن نهایت سودمند بوده و می باشند که باید از آن بهرهء لازم گرفته شود.

در ممالک عقب نگهداشته شده و به خصوص در کشور ما افغانستان به صورت عینی به مشاهده میر سد که کلا افراد جامعه و خاصتا «زنان» نسبت به مردان بیشتر به «فقر» فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، روانی وغیره ویژه ای مبتلا می باشند که متأسفانه زبان ها را در خدمت خود، خانواده، اقارب، قبیله، قوم، جامعه و منافع ملی کشورشان چندان به کار گرفته نمی توانند. یعنی به صورت کلی اقشار اناث ( جای زنان عالم، خردمند، روشنفکر و دوراندیش محفوظ است.)، زبان های خودها را با دقت به کار نمی گیرند و یا نمی توانند. یکی از علل آن همان اسارت تاریخی زنان، حاکمیت هار مرد سالاری، بیسوادی زنان، تسلط سنن خرافاتی ، عدم آگاهی سیاسی، سیستم عقب نگهداشته شده ای اجتماعی حاکم در افغانستان می باشند که بیشترین، حقارت، حق تلفی، غم، فشار زندگانی، بردگی و ... اسارت را زنان کشور ما می کشند .

- عملا  زمانیکه یک تعداد زنان بیسواد روستایی گردهم می آیند؛ آنگاه هیچ کدام از آنها نوبت سخن گفتن را رعایت نمی کند و زبان شان بدون وقفه در حرکت می باشند. هر کدام از آنها از خوبی ها و مشکلات اولادداری، از ظلم شوهر، خشونت خشو و خسر یکی به دیگری شکایت می کند. و اگر هفته ها هم یکجا باشند، شکویه های زار و غم انگیز زندگانی شان پایان ندارند.

- اما کلا زنان نیمه شهری و شهری نسبت به زنان روستایی و دهاتی دارای چشمان بازتر می باشند. وقتی چند تنی از چنین زنان یکجا شوند؛ یکی از یک سو بدون سنجش و مسؤلیت برای بزرگنمایی خود زبان را گشوده و گپ می زند. و دیگری هم با همان شیوه و حتا بالاتر از اولی و آنهم بدون رعایت نوبت با تظاهر سخن هرزه را به هر طرف پرتاب می کند. و یا اینکه هر کدام از آنان از خشونت خانوادگی زبان شکوه را با دیگری می گشاید و از فشار روزگار گریه را سر می دهد و رازهای خانواده های خودها را افشاء می کنند. به همین ترتیب هیچ کدام از آنها به دیگری نوبت سخن گفتن را احترام نمی کند و هر کی با تیززبانی خود بر جانب مقابل خود را چیره می نماید و عقده های قلوب خودها را قسما خالی می کنند. سخنان این چنین زنان ( جای زنان دانشمند، دوراندیش، متعهد و مسؤل کاملا حفظ می باشد) از یک طرف زبان را غیر شعوری به ضرر خود و دیگران به کار می گیرند و از طرف دیگر رنجهای مذلت بار زندگانی  و حتا خصوصیات خانوادگی  شان را نیز بیان می دارند. و هر کدام این تعداد زنان عاشق گفتار خود می باشد که با گزاف گویی، غمازی وغیره به این و یا آن بکار می گیرند. اگر یک شخص با فراصت، مسؤل و سازنده در جریان صحبت های این چنین زنان باشد و از یکی از آنها پرسان کند که شما این سخن حال گفتید؛ آن زن فورا منکر می شود و می گوید که من نگفتم. چون از بسکه در سخن گفتن خودها افراط می کند، ذهنش چیزهای گفته شده اش را درست به حافظه سپرده نمی توانند.

روی این منظور وقتی که در روابط روزمر این چنین زنان متوجه گردیم، آنقدر جنجال ها، شکایات، خصومت ها وغیره از ناحیه عدم کنترول زبان شان در میان آنها حاکم اند که حتا در مناسبات مردان شان تأثیر گذاشته و آنان به طور غیرآگاهانه باعث درگیر نزاع ها خانوادگی و حتا قبیلوی و قومی نیز می گردند. علاوه برآن، از قبیل این چنین زنان که با یک دیگر خود روابط را بر قرار می نمانید، تجربه نیز ثابت نموده است که روابط میان شان چندان طول نمی کشند و زود شکننده می باشند. زیرا که اکثرا نه تنها اندازه و جایگاه سخن را خود را نمی دانند، بل با خودخواهی زیانبار و فقر فکری خودها در مسایل غیر منطقی برخورد می کنند که باعث تنفر و جدایی میان شان می گردند. و از همین نکته نیز است که دوستی میان خود زنان( جای زنان دانمشند، مسؤل، متعهد و دوراندیش محفوظ می باشد.) چندان دوام نمی کند. آیا این نقصیه اینگونه خانمان ناشی از فقر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روانی و... در بافتارجامعه و خودکامگان نیست؟

 برعکس هرچند کلا مردان هم دارای کاستی های فراوان می باشند؛ اما روابط اجتماعی  مردان بین هم نسبتا طولانی تر می باشند. مضاف برآن مناسبات مردان بیشتر بر سر مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، خودخواهی، مرد سالاری و... برهم می خورند و حتا به کشتار یک دیگر هم اکتفا نمی کنند . برای اثبات این مسأله، تاریخ شهادت می دهد که تمام جنگ های تا کنون توسط مردان صورت گرفته اند نه ذریعه زنان.

از اینکه فیصدی بیسوادی، فقر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و عقب ماندگی تاریخی زنان کشور ما نهایت بلند بوده و از سوی دیگر این چنین زنان نه تنها در زیر فشارهای طاقت فرسای نظام مرد سالاری وغیره قرار داشته، بل همچنان روابط اجتماعی شان نیز نهایت ضعیف می باشند. روی این ملحوظ هم بوده که چنین زنان در مناسبات اجتماعی شان با عقب ماندگی خودها از ناحیه «عدم کنترول زبان های» شان دچار مشکلات می گردند و باعث ایجاد تیرگی، سردی روابط در خانواده و ناملایمات اجتماعی می شوند که حتا دشمنی های ناخواسته کلان  را نیز خلق می کنند.

- اما زنان تحصیل کرده، فرهنگی، سیاسی، با تجربه و دانشمند که شاهد همه مشکلات زنان، مردان و جامعه خویش در درون افغانستان هستند؛ آنها نه تنها زبان های شان را کلا در کنترول دارند، بلکه در مناسبات اجتماعی خویش نیز با مسؤلیت زبان را بر لب گشوده و سخن شنجیده می گویند. کمتر کسانی از چنین زنان می باشند که کم و بیش گاه گاهی زبان از اختیار شان خارج گردد. این چنین خانمان محترم نقش خیلی مهم را در کانون خانوادگی، مناسبات گوناگون اجتماعی و کارهای خارج از منزل انجام می دهند که در بعد ملی نهایت ارزشمند می باشد. این چنین زنان که شاهد جنگ، بحران و ناگواری های سه دههء اخیر در داخل و ایام آوارگی جامعه خویش نیز بودند؛ از همه بیشتر با درد، فقر، بی سرنوشتی و... مردم و سرزمین مخروبه خویش آشنایی دارند که زبان، سخن و عمل شان در خدمت جامعه شان می باشند و به انحراف نمی روند.

 


- در خارج کشور و به خصوص در ممالک پیش رفتهء صنعتی اروپایی، امریکایی، استرالیا و... هموطنان ما و به ويژه کلا زنان ( جای زنان دوراندیش، بادانش و سازنده محفوظ می باشد.) جامعه ما بازهم بیشتر زیر تأثیر تجمل گرایی ، سطحی نگریی و  نکات منفی نظام غربی فرور رفته و زبان را نیز به نفع روابط خانوادگی، خویشاوندی، قومی، مذهبی، ملی، منطقوی و... لازم به کار گرفته نمی توانند. اکثریت زنان مهاجر کشور ما که در کشورهای پیش رفته سیستم غربی بسر می برند؛ متأسفانه که از ارزش های علمی، مدنی و آزادی های لازم درجوامع مترقی به طور منطقی، عقلانی و خردمندانه به سود خودها استفاده سازنده را نکرده و نمی توانند. زیرا که در قدم نخست کلا بیسواد، کمسواد می باشند. در مرحله دوم آنان که دارای سواد مکتب، دانشگاه و تجربه کاری هم هستند؛ اکثرا بد بختانه که از مسایل مطالعه نشریات و کتب خودها را در کنار کشیده و در مسایل ملی افغانستان هرگز علاقه نشان نمی دهند و فقط به فکر آرایش، سیالداری زیانبار، تجملگرایی مفتضح، محافل ساز، پایکوبی و نظایر آن می باشند. وقتی که این چنین خانمان باهم تماس می گردند، زبان ها را به غیبت گویی، دروغ پردازی، خود ستایی، پرگویی، سخن چینی، مداخله در امور خصوصی اشخاص و خانوادها چیزی دیگری دراز می نمایند. این چنین زنان بدون فکر و سنجش قبلی هر آنچه که به زبان شان آمد، بدون احساس مسؤلیت به هر طرف کورکرانه به کار می برند و باعث نقاق و شقاق دیگری در پیکره ای افراد و خانواده ها می گردند و حتا «باعث طلاق» در کانون خانواده ها نیز می شوند.

 اگر برای چنین زنان اخبار وطن گفته شود که یک مرد، بینی و گوش خانمش را با کارد برید؛ و یا برای شان بگویید که امسال تعداد زیادی زنان از اثر ظلم شوهران شان، خودها را با خود سوزی کشته اند؛ و یا اگر گفته شود که در این هفته یک دختر چهار ساله در شمال کشور توسط چهار مرد مورد تجاز جنسی قرار گرفته است؛ و یا اگر بگویید که در این روزها یک مرد دو خانمش را با تیشه به قتل رساند؛ و یا یک خانم شوهردار و اولاد دار چهار مراتبه توسط هر چهار شوهرش به نوبت فروخته شده است. این چنین زنان یادشان بخیر با شنیدین این گونه اخبار تکان دهند یک مراتبه «هیی» ، «ویی» ، «چرا؟» می گویند و بس. بعد فورا خود شان خبر را فراموش کرده و گپ ها را جای دیگر می برند. یعنی ذهن و عاطفه شان با شنیدن چنین جنایات که بالای همجنس شان صورت گرفته اند؛ متأثیر نمی گردند.

اینها همه نتیجه به کارگیری زبان غیر مسؤلانه در جامعه است که ماحصل عدم استفاده و به کار گیری از ارزش های مثبت کشورهای پیشرفته صنعتی می باشند که چنین زنان بدان گرفتار اند. شوربختانه که عده ای چشمگیری از زنان حتا با سوادان و دانشگایان کشور ما در کشورهای غربی هم زبان ها را با مسؤلیت لازم در خدمت خود، خانواده، اقارب و هموطنان مهاجر خودها در خارج از افغانستان به کار نمی گیرند که باعث یک «بحران» دیگری در جهان آوارگی و حتا باعث جدای زن و شوهر در کانون خانودها شده اند. زیرا، این چنین مادران و خواهران گرامی در مسایل ملی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... افغانستان هیچ علاقه نمی گیرند و با خواندن کتب و اخبار هرگز علاقه نمی گیرند. و از ارزش های مثبت کشورهای میزبان نیز استفاده لازم نکرده و نمی کنند. از طرف دیگر این چنین زنان، آزادی کشورهای غربی و پیشرفته را نیز «هضم» کرده نمی توانند؛ زیرا که با مطالعه و سایر ابزار آگاهی بخش مثبت سروکار ندارند و از نگاه فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به عقب می باشند. از طرف دیگر اغلب اینگونه خانواده ها و زنان از کمک های اجتماعی ( پول سوسیال) مفت استفاده می نمایند و کار هم نمی کنند. پس به قول معروف که گویند: « آدم های بیکار یا دزد شود و یا بیمار.»، کاملا صحت دارد.

- اما حساب آن زنان که از نعمات و تربیت کانون خانوادگی، اجتماعی، دینی، دانشگاهی، علمی، تجارب کاری، تشکیلاتی، ارزش های مثبت ملی افغانستان خوب بهره برده و با مسایل ملی خویش پیوند دارند به صورت کامل از زنان بیسواد، کمسواد، حتا برخی از زنان تحصیل یافته و غیر سیاسی مجزا بوده که نه تنها زبان ها و سخنان شان در اختیار شان می باشند، بلکه « نقش سازندگی» آنان در روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری، کانون خانوادگی و... جامعه در خارج کشور و به خصوص در درون افغانستان خیلی مؤثر نیز بوده که نهایت قابل تحسین و ستایش می باشند. زیرا این قشر تحصیل یافته بادرد، متعهد، مسؤل، با شخصیت، با تربیت، دیوانسالار، روشنگر، دوراندیش، مجرب، مسلکی، فرهنگی و سیاسی زنان تا جائیکه توانستند از نعمات تعالیم و دانش روز در داخل و خارج کشور بهره برده که نتایج آنرا در عمل برای مردم و کشورشان در خارج و به خصوص در داخل وطن شان بازتاب می دهند. این چنین زنان از زمرهء پیش کسوتان، رهبران و سازندگان جامعه ما در جهت تحقق آگاهی دادن به جامعه، عدالت اجتماعی، آزادی، کثرتگرایی و دموکراسی در افغانستان می باشند.

 اگر تعداد زنان با سواد، چیزفهم، فرهنگی، دیوان سالار، تعلیم یافته، سیاسی، تکنوکرات و عالم در افغانستان با وجه احسن گسترش پیدا کند؛ آنگاه از یک سو در « تنویر» افکار عامه مردم ما و به خصوص در رشد فکری زنان بیسواد و کم سواد و حتا زنان تحصیل یافته غیر سیاسی نیز تأثیر مثبتی را خلق خواهند نمود. و از سوی دیگر با اوج گیری کمیت و کیفیت زنان در مدنی سازی نهادهای جامعه، رشد زیربنای مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده؛ که آنگاه « قدرت» مرد سالاری را در نظام جامعه تدریجا «کم رنگ» خواهند کرد و مردم دست رسی بیشتری به حقوق مدنی، عادلانه و دموکراتیک خودها پیدا خواهند نمود.

آیا به کارگیری زبان به زشتی، یاوه گویی، خرافه ستایی، بی بندو باری، نفاق افگنی، غمازی، زیان رسانی و... روابط طبیعی انسان ها را خدشه پذیر نکرده و نمی کند؟ زبانی که به صورت غیر مسؤلانه از روی جهالت، عدم آگاهی دینی، بی علمی، نابینایی، نبود آگاهی سیاسی، خود خواهی، خیره سری و... در بین اعضای خانواده، قبیله، قوم، نژاد و تمام افراد اجتماعی جامعه یک کشور به کار برده شود؛ آیا بالاخیره جامعه از این رهگذر هم فاسد نمی گردد؟ وقتی زبان با زیر بنای خرد، عقلانیت و منطق روز در مناسبات خانواده، اجتماع و سطح ملی به کار گرفته شود؛ آیا زبان در همین بعد باعث رشد زمینه های شکوفایی اجتماعی جامعه نخواهد شد؟

 

در کشورهای پیشرفته:

2- در جامعه ای که سطح سواد، مدنیت، تعلیم و دامنه نهادهای اجتماعی، معنوی و مادی جامعه زیاد تکامل نموده و زنان هم از نعمات و ارزش های پیشرفت، بصیرت، اقتصاد، سیاست، تمدن، فرهنگ، تعلیم و آگاهی عصر بهره مند هستند؛ اندازه سخن چینی، استعمال زبان به زشتی، غیبت گویی، خودخواهی، دشنام و... نهایت کم بوده و حتا در بسا موارد محسوس هم نمی باشند. زیرا، از تأثیر دانش، رشد زیرساخت و روساخت امور مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده که اذهان افراد جامعه روشن گردیده و زبان کلا در اختیار هر گوینده به خصوص از زنان می باشد.  این امر در کشورهای مترقی صنعتی به خوبی مشاهده می گردد و از همین جهت روابط زنان تیره و فرسایشگر نیستند. زیرا خرافات قرون وسطایی، حیات بدوی، مناسبات محدود قبیلوی، قومی، نژادی، اتنیکی و ... با «تسلط»  نور دانش، عقلانیت، منطق، اقتصاد مترقی، بلوغ فکری و نظایر آن کاملا در کشورهای پیشرفته صنعتی و سیستم غربی خشکانیده شده اند. و در جوامع صنعتی  نظام غربی ارزش های مدنی، فرهنگی، اجتماعی، مادی، سیاسی و خلاصه زیربنای ساختار مادی، معنوی، اجتماعی جامعه مترقی و عصری حاکم می باشند. از همینجاست که از بافتار و «ماهئیت» فرهنگی چنین کشورها به خوبی درک می گردد که فرهنگ مادی این کشورها نیز بسیار شکوفا گردیده است. و یا از ملاحظات «سطح تکامل» اقتصادی، تخنیکی، زیربنایی، اجتماعی، فرهنگی و... ممالکت صنعتی پیش رفته نیز فهمیده می شود که سطح فرهنگی این کشورها نیز ترقی قابل ملاحظه نموده است که مردم زبان و سخن را با سطح اندوخته های خانوادگی، تعلیمی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و... ملی خودها به کار می گیرند.

اگر دولتمداران افغانستان برنامه سازنده اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... را با انواع گوناگون جهت ارتقای سطح تکامل جامعه به کار گیرد ؛ آنگاه هموطنان محترم ما، به خصوص آن عده از مادران گرامی و خواهران عزیز ما  به قول نظامی شاعر عصر: « کم گــوی و گــزیده گــوی چــون در»، را مطمح نظر و عمل روزمره خودها قرار خواهند داد. در این صورت در پرتو نور دانش در بین جامعه گفته می توانم که از این ناحیه چالش ها بین خود زنان، خانواده ها و اجتماع به صورت نسبی کاهش خواهند یافت. اگر عقل با زیر بنای خرد عصر و نیاز زمان بر «زبان» غلبه حاصل کند و زبان را رهبری نماید؛ آیا بخش از فساد و جهالت از همین ناحیه زدوده و یا حد اقل کاهش نخواهد یافت؟

پس آیا بهتر نیست که زبان را با زیر بنای خرد عصر و عقلانیت در اختیار خود ها قرار داد و زبان را مسؤلانه و سازنده به حرکت انداخته و آنرا در خدمت لازم و حقوق خود، جامعه، مردم، مصالح کشور و بالاخیره در خدمت «انسان های» روی زمین آنهم مطابق نیازمندی زمان قرار بدهیم؟

این را باید پذیرفت که با به کارگیری زبان نیکو به معنای استعمال شایسته « سخن» در بین افراد جامعه است. سخن شایسته و نیکو یک مقام ارزشمند و عزت آفرین انسانی است که انسان را رستگار و خوشبخت می نماید و کرامت انسانی را مطابق نیازمندی عصر صیقل می دهد. با به کاری زبان و سخن، «شخصیت» خوب و زشت یک انسان منعکس می گردد. یعنی سخن ناشایسته و زبان زشت ناشی از ماهیئت شخصیت بد یک انسان می باشد که آنرا از ساختار اجتماعی جامعه عقب نگهداشته شده کسب نموده است. زبان نیکو و سخن خوب برتری شخصیت انسان سازنده را در اجتماع به نمایش می گذارند که ماحصل جامعه مترقی و فرهنگ پیشرفته می باشند. آیا هنوز هم نمی پذیریم که سخن نیک یک نعمت و همچنان دانش زلال برای تمام افراد جامعه است؟ آیا زبان شیرین و سخن نیکو در مرکز ثقل قلب ها و اذهان، فرد، اشخاص، جامعه و مردم در هر مقطع زمانی و مکانی جاه نداشته و ندارند؟

 

در باب اهمیت مشوره:

مقوله مشوره هم یکی از ارزش های بشری است که بر منبای حرکت های اجتماعی، مادی، معنوی افراد جامعه در بستر زمان تکامل نموده که از یک سو پیوندها و روابط اجتماعی را میان انسان ها خلق نموده و از جانب دیگر با به کارد برد مشوره ، انسان کمتر به اشتباه مواجه می گردد. در این زمینه با نقل از مثل، تبصره و گزیده ای اشعار موزون بدان به طور ذیل توجه خوانندگان گرامی و عزیز خویش را جلب می نمایم تا بعدا خود در زمینه داوری نمایند:

« جامه با صلا، نه تنگ میه نه کوتا: لباس که با مشوره دوخته شده باشد، نه تنگ می آید، نه کوتاه؛ هر کاری که با مشورت انجام شود احتمال خطا و اشتباه در آن کم است. وقتی بخواهند کسی را به مشورت در کارها توصیه کنند، این مثل را گویند.

نظیری: جایی که صلایه، بلا نی یه، صلا گر اگه ندری، قد کله خو صلا کو.

مولوی:

مشــورت در کــارها واجــب شــود     تـــا پشیمــانی در آخــــــر کـــم بــــــود

مولوی:

مشــورت ادراک و هشیــاری دهــد     عقلهــا را عقلهـــا یـــاری دهـــد» ( 2)

مولوی:

امــر هــم شــوری بــرای آن بــــود      کـز تشـاور سهــــو کـــژ کمتـــــر بود

مولوی:

عقــل را بـا عقــل دیـگر یــار کـــن      امــر شـــوری بینهم را کار کن» ( 3)

سنایی:

بــا دو عـــاقــــل هـــوا نیــــامیـــزد      یـــک هــوا از دو عقــل بگریـزد ( 4)

حضرت مولوی و سنایی، مشورت را در مناسبات اجتماعی برای افراد جامعه یک امر نهایت حیاتی و ضروری دانسته که با تطبیق اصل مشورت در جامعه است که اشتباهات به حد اقل رسیده و برنامه مورد نظر به خوبی به ثمر خواهد رسید.

 دقیقا با کاربرد مشورت بوده که ذهن، عقل و حتا حرکت بدنی انسان در محک «تجربه» و «نوزایی» قرار گرفته و در بستر طلوع و پویایی فکری، اجتماعی و شخصیتی افراد جامعه نقش باسزای را اداء نموده و رول تصمیمات و عملکردهای تک فردی، جزمی و بدون مشوره را کم رنگ و تدریجا به زوال می برند. یعنی مشورت زمینه های فعالیت های دسته جمعی و تشریک مساعی را در هر مورد که باشد، به خوبی مساعد می سازد.

مشورت تابع فکر و اندیشه انسان می باشد. اگر مشورت در تحت سلطه و اراده دولت های خودکامه و جباران زمان قرار گیرد و طبق خواست آنها باشد؛ آنگاه « مطلق العنانی» و «جزمگرایی» مثل حاکمیت های استبدادی گذشته کشور ما در جامعه مسلط می شوند. و همچنان اگر مشورت بر مبنای تفکر و اندیشه ای جاهلان و عقل ستیزان به کار گرفته شود؛ آنگاه نتایج آن از جمله همانا زن ستیزی، نسل کشی اقوام تحت ستم، تمدن ستیزی، خود فروشی، عملکردهای انتحاری و تروریستی طالبان و همفکران شان در افغانستان، پاکستان و کشورهای دیگر جهان می باشند.

و اگر مشورت مبتنی بر اصل تفکر دانشمندان سازنده، عقلانیت عصر، تمدن پویا، اراده و خواست های برحق مردم از پایین جامعه خودی و با توجه به شرایط ذهنی و عینی جامعه ما سمت و سو گیرد؛ آنگاه نتایج آن ایجاد و نهادینه سازی تدریجی زیربناها و روبناهای مادی، اجتماعی و معنوی جامعه خودی بوده که پی آمد آن تحقق حد اقل همپذیری اتنیکی، عدالت اجتماعی، همبستگی دینی- مذهبی، رشد اقتصاد ملی، توسعه فرهنگ ملی و بالاخیره تحقق تدریجی و مسالمت آمیز وحدت ملی و دولت- ملت سازی و نظام دموکراسی در متن نظام اجتماعی جامعه ما در آینده خواهند بود.

 


امروز در جهان پیشرفته و متمدن همه امور اجتماعی جامعه بر اساس اندیشه نوین، مشوره متخصصین امور، برنامه، آگاهی، قلم و.... در دستور کار قرار گرفته و تطبیق می شوند. در نظام دموکراسی تمام امور جامعه طبق قانون کشور عملی گردیده که به صورت مستقیم و غیر مستقیم نقش مردم در آن ذیدخل می باشد و منعکس کننده حد اوسط خواست های مردم می باشد. از همین نکته است که در کشورهای مترقی و پیش رفته صنعتی که تمام نظم جامعه را تطبیق مشورت های رسمی، تطبیق قانون و نظارت قانون مدنی تشکیل می دهند که بر پایه اراده مردم خلق گردیده و مردم هم حق قانونی نظارت و باز پرسی از عملکردهای دولت منتخب خود ها را دارند.

پدیده مشوره با زیربنای عنصر خرد و فرهنگ «پلورالیزم» و با نقش محوری داوطلبانه مردم شکل گرفته و در نقطه مقابل زبان زور و فرهنگ «مطلقیت» قرار می گیرد. در عنصر مشورت، اراده و خواست مردم انعکاس می یابد و «جزمگرایی» در اندیشه و کنش بانیان و حامیان آن تدریجا تضعیف می گردد. اصل مشورت بر مبنای احترام نمودن تمام نظریات موافق، مخالف و میانه رو به خاطر تحقق «مصالح» عمومی تمام افراد جامعه و «منافع» کشوری بر پایه خواست و اراده مردم از بطن جامعه خودی می باشند.

بادرد و دریغ فراوان که قوای سه گانه دولتی در افغانستان از مشورت، همآهنگی لازم و منطقی برخوردار نمی باشد. جناح های ویژه ای ایدولوژیک، قومگرا، انحصارگر، توطئه گر، مافیای مواد مخدر، ناقضین حقوق بشر و... که از پشتوانه نیرومند برخی از کشورهای جهانی، منطقه و همسایگان ما در درون دولت جمهوری اسلامی افغانستان برخوردار هستند؛ سرنوشت مردم و سرزمین مقدس افغانستان را به بازی و معامله گرفته اند.

 آن طوریکه در آغاز تعهدات ملی و بین المللی در قبال حل بحران کشور ما صورت گرفته بود و همچنان بیش از پانزده میلیارد دالر امریکایی که جهت باز سازی و نوسازی داخل افغانستان گردید؛ موجب رضایت توده های تحت ستم، مصیبت زده و فقیر افغانستان نشد. در باور این سطر ستراتژی های کمک کنندگان جامعه جهانی و دولتمداران افغانستان در طی هفت سال گذشته مورد انتقاد مردم کشور ما و به خصوص اهل خبره قرار دارند که بحران را با اشکال دیگری تمدید نموده اند. و اگر ستراتژی های هردو جانب طبق خواست های معقول و نیازمندی های اساسی مردم و مصالح ملی افغانستان از اساس اصلاح نگردند؛ و یک ستراتژی مثبت و برنامه کاری را در جهت حل بحران کشور ما عملی نکنند؛ بحران کشور ما بیشتر گسترده گردیده که همه با این آتش خواهد سوخت.

 پس بیایید که مبانی و عناصر مشورت را بر اساس خرد و دانش روز جهت ایجاد و نهادینه سازی پایه های «کثرتگرانی» و یا «پلورالیزم» در تمام مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگ و... جامعه خویش تبلیغ، ترویج و خلق نماییم تا بنیاد «مطلق العنانی» تدریجا به طرف زوال برود و پیش زمینه های جامعه سازی مدنی و تکامل میکانیزم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطابق نیاز عصر به صورت مسالمت آمیز بدست آیند.

ادامه دارد

روزچهارشنبه 8 حوت 1386 خورشيدی برابر با 27 فبروری 2008  ميلادی/ آلمان

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

( 1)- صفحات 360- 363 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

( 2)- ص 213 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

 

( 3)- ص 215 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

 

( 4)- ص 215 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

 

 

 

 


March 2nd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي